- برهم زدن
- یکی را بر دیگری زدن، تصادم
معنی برهم زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- برهم زدن
- خراب کردن، باطل کردن
مخلوط کردن، زیر و رو کردن
آشفته کردن، به هم زدن
- برهم زدن ((~. زَ دَ))
- مضطرب کردن، پریشان کردن، سرنگون کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آشفته وپریشان شدن
کنایه از برهم رفتن، پریشان خاطر شدن، آشفته شدن
اخلال
خراب کردن بی ترتیب کردن آشفته ساختن، باطل کردن، منحل کردن (جمعیت حزب و غیره)، مخلوط کردن زیر و رو کردن، قهر کردن با کسی
مخلوط شدن، آمیخته شدن، آشفته شدن
کنایه از افسرده شدن
کنایه از افسرده شدن
خراب کردن، باطل کردن
مخلوط کردن، زیر و رو کردن، آشفته کردن
شوریده کردن، برهم زدن
مخلوط کردن، زیر و رو کردن، آشفته کردن
شوریده کردن، برهم زدن
Flag, Spike
поднимать флаг , колоть
hissen, anstechen
піднімати прапор , проколювати
podnosić flagę, kłuć
挂旗 , 刺激
içeri almak, picar
sventolare, pungere
ondear, pinchar
hisser, piquer
hijsen, steken
โบกธง , แทง
mengibarkan bendera, menusuk
رفع , علّق
ध्वज फहराना , चुभाना
להניף דגל , לדקור
旗を掲げる , 突き刺す
깃발을 세우다 , 찌르다
bayrak çekmek, iğnelemek
kupandisha bendera, tunda
পতাকা উঁচু করা , ছিদ্র করা
پرچم لہرانا , چھیدنا
با دست زدن بر سر کسی بقوت
سکه زدن، ضرب کردن سکه، آن جائی که درم زنند
مخلوط شده، درهم شده